درزمانی که زمان سیرمجازی میکرد درمکانی که ملک سلسله بازی میکرد
درهوائی که ترنج لب تو میجوشید دست صنعتگرتوآینه سازی میکرد
مست بودم که درآن میکده ممنوع نبود ساقی مست اگرقصدنمازی میکرد
عقل هم درطلب باده وپیمانه نشست شدخماروپس ازآن عرض نیازی میکرد
به جنون آمدن ما همه از آن( می) شد .....
درروشنائی محض دیدار توبانو پروانه شدشخصاگرفتارتو بانو
درمذهب پروانگی آتش عزیز است خودسوختن تصویرمعیارتوبانو
باچشمهای شعله ور ازنوروظلمت قتل عزیزان می شود کارتوبانو
پروانه پرواکرده تا آتش بگیرد آسوده خاطرآمده یا ر تو بانو
صورت بگردان هرطرف که میل داری زیباست اصوات دل آزار توبانو
پنهان نمانداینکه شاعرمست مست است باکی نداردازسردارتوبانو
حال من وپروانه ها فرقی ندارد دلسوخته درزیر آوار تو بانو
روزگاری اهل دنیا دلشان درد نداشت هرکسی غصه این را که چه میکرد نداشت
چشمه سادگی از لطف زمین میجوشید خودمانیم!زمین این همه نامرد نداشت
چه جمعه هاکه یک به یک غروب شدنیامدی چه بغضهاکه درگلورسوب شدنیامدی
خلیل آتشین سخن تبربه دوش بت شکن خدای مادوباره سنگ وچوب شدنیامدی
یرای ماکه خسته ایم ودلشکسته ایم نه! ولی برای عده ای چه خوب شدنیامدی
تمام طول هفته را به انتظار جمعه ام دوباره صبح -ظهر- نه -غروب شدنیامدی
آقا!
این ترانه تکراری
نسیه... نمیشود؟؟!
باشد/
من میروم وگوشهایم راگرو میگذارم
فردا
منتظرباشید
درباره خودم
پیوندهای روزانه
لوگوی وبلاگ
منوی اصلی
صفحه نخست
پست الکترونیک
صفحه ی مشخصات
خانگی سازی
ذخیره کردن صفحه
اضافه به علاقه مندیها
نوشته های پیشین
آمار وبلاگ
بازدید امروز :3
بازدید دیروز :0 مجموع بازدیدها : 14092 خبر نامه
جستجو در وبلاگ
|